.

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 55
بازدید دیروز : 144
بازدید هفته : 200
بازدید ماه : 199
بازدید کل : 20307
تعداد مطالب : 739
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


فال حافظ


بزگزیده ها:( نیش زخم دوست...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سخنان ماندگار:( دوست داشتن کسی...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دلنوشته ها:( عزیزم عیدت مبارک)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:(کار خام)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:(آتش گرفت)

 

آتش گرفت 


   خاکستر جانم ببین از بسکه جان آتش گرفت

ازبسکه جان آتش گرفت آه وفغان آتش گرفت

 از شعله های عشق تو، از جورهای بیکران

  سـرتابه پا آتش شدم، تا استخوان آتش گرفت

این خانۀ دل جای تو، تا جاودان ماوای تـو

اما زبیدادت ببـین ؛این آشـیان آتـش گرفت 

  آن قوس ابروشد کمان،آن تیرمژگان چون خدنگ

 تا خواستی تـیرم زنی ، تیـرو کـمان آتـش گرفت 

از جورو بیدادت دلم،همچون شفق خونین شـده

از درد دل ، از سـوز آهـم آسـمان آتـش گرفت 

این درد بـیدرمان دل ؛گـفـتم زدل بـیرون کـنم

تا خواسـتم گـویم سخن اما بیا ن آتـش گرفت 

این زعـفرانی چهـره ام را تـوبه چشم کم مـبـین

بنگر که برگ وبار گـلـشن از خزان آتـش گرفت

 سـویـم مـیا ، سـوزد تــرا ایـن آتـش سـوزان مـن

 جان ودل « فکـرت» زغم تا جاودان آتـش گرفت

 
   

 

    

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:(سلام)

 

سلام




 

خنده کن پر پر شدم تا برگ و بالم  جم * شود

غم سر غم می رسد لبخند زن تا کم شود 

خنده کن تا سیب سرخ آرزو ها بشگفد 

 

 زخم های سینه ام را یک کمی  مرهم شود

باز کن آغوش گرمت را که یک دم هم نفس

 چای سبز آرزویم با حضورت ، دم شود

ای درخت عشق ای امید من سرزنده باش

عاشقت تصمیم دارد بعد از این آدم شود  

زندگی بسیار نامرد است دارد می رود  

 

لحظه ی لبخند زن تا کوه  غم ها کم شود

 

جم : شکل گفتاری جمع

زبیر هجران قاسمزاده

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دلنوشته ها:

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عکس جالب

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دلنوشته ها:

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دانستنی ها:

واقعیت جذاب در مورد مغز انسان 

واقعیت جذاب  در موردمغز انسان  

 

مغز انسان و شناخت پیچیدگی‌های خاص آن همواره برای بشر جذاب بوده است. همواره انسان یک نمونه شگفت‌انگیز برای شناخت به شمار می‌رود و موارد بی‌شماری در مورد انسان ناگفته باقی مانده است. در این مقاله به ده واقعیت جذاب درباره‌ی مغز انسان خواهیم پرداخت، تا شاید دید بهتری نسبت به مهمترین عضو بدن خود داشته باشید.

واقعیت اول : بیشتر وزن مغز را آب تشکیل می‌دهد و بخش جامد عمدتا از جنس چربی است

بیشتر مردم تصور می‌کنند که مغز به طور کامل جامد است، اما این افراد اشتباه می‌کنند. 75 درصد مغز را آب تشکیل می‌دهد. بخش جامد مغز نیز از جنس چربی است و تقریبا 10 تا 12 درصد مغز را تشکیل می‌دهد. بقیه مغز از جنس پروتئین، هیدروکربن و نمک است.

واقعیت دوم: 160,000 کیلومتر رگ‌خونی در مغز وجود دارد

 این به این معنی است که اگر تمام رگ‌های خونی مغز را در امتداد یکدیگر قرار دهیم شما می‌توانید آن را 4 بار دور کره زمین بپیچانید یا اینکه کره ماه را با رگ‌های مغز دو نفر به زمین متصل کنید.

واقعیت سوم: مغز شما بین 10 تا 23 وات برق تولید می‌کند –

این قدرت برای روشنایی دو لامپ کم مصرف کافیست. بخش عمده‌ای از این قدرت تولید شده به منظور ارتباط عصبی مغز با دیگر اعضا استفاده می‌شود.

واقعیت چهارم: استفاده از غذای سالم هوش را افزایش می‌دهد –

 

 طبق تحقیقاتی که در یک موسسه در نیویورک انجام شده، اگر شما در وعده ناهار غذایی بخورید که هیچگونه مواد نگهدارنده و یا طعم‌دهنده مصنوعی نداشته باشد، 14 درصد در تست IQ امتیاز بهتری کسب خواهید کرد. این کشف بسیار چشمگیر است و نشان می‌دهد که عملکرد مغز به شدت به نوع تغذیه وابسته است.

واقعیت پنجم: هر فکری که می‌کنید یک اتصال عصبی جدید در مغزتان ایجاد می‌کند

مغز از آن چیزی که تصور می‌کنید انعطاف‌پذیر‌تر است و به مرور زمان تغییر می‌کند. اگر در همین لحظه به موضوع جدیدی فکر کردید، مطمئن باشید در مغز شما به همان میزان اتصال عصبی جدید ایجاد شده است.

 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دانستنی ها:(در باره مغز انسان)

 

واقعیت جذاب در مورد مغز انسان 

 

مغز انسان و شناخت پیچیدگی‌های خاص آن همواره برای بشر جذاب بوده است. همواره انسان یک نمونه شگفت‌انگیز برای شناخت به شمار می‌رود و موارد بی‌شماری در مورد انسان ناگفته باقی مانده است. در این مقاله به ده واقعیت جذاب درباره‌ی مغز انسان خواهیم پرداخت، تا شاید دید بهتری نسبت به مهمترین عضو بدن خود داشته باشید.

 

واقعیت اول : بیشتر وزن مغز را آب تشکیل می‌دهد و بخش جامد عمدتا از جنس چربی است

 

بیشتر مردم تصور می‌کنند که مغز به طور کامل جامد است، اما این افراد اشتباه می‌کنند. 75 درصد مغز را آب تشکیل می‌دهد. بخش جامد مغز نیز از جنس چربی است و تقریبا 10 تا 12 درصد مغز را تشکیل می‌دهد. بقیه مغز از جنس پروتئین، هیدروکربن و نمک است.

 

واقعیت دوم: 160,000 کیلومتر رگ‌خونی در مغز وجود دارد

 

 این به این معنی است که اگر تمام رگ‌های خونی مغز را در امتداد یکدیگر قرار دهیم شما می‌توانید آن را 4 بار دور کره زمین بپیچانید یا اینکه کره ماه را با رگ‌های مغز دو نفر به زمین متصل کنید.

 

واقعیت سوم: مغز شما بین 10 تا 23 وات برق تولید می‌کند –

 

این قدرت برای روشنایی دو لامپ کم مصرف کافیست. بخش عمده‌ای از این قدرت تولید شده به منظور ارتباط عصبی مغز با دیگر اعضا استفاده می‌شود.

 

واقعیت چهارم: استفاده از غذای سالم هوش را افزایش می‌دهد –

 

 

 طبق تحقیقاتی که در یک موسسه در نیویورک انجام شده، اگر شما در وعده ناهار غذایی بخورید که هیچگونه مواد نگهدارنده و یا طعم‌دهنده مصنوعی نداشته باشد، 14 درصد در تست IQ امتیاز بهتری کسب خواهید کرد. این کشف بسیار چشمگیر است و نشان می‌دهد که عملکرد مغز به شدت به نوع تغذیه وابسته است.

 

 

واقعیت پنجم: هر فکری که می‌کنید یک اتصال عصبی جدید در مغزتان ایجاد می‌کند

 

مغز از آن چیزی که تصور می‌کنید انعطاف‌پذیر‌تر است و به مرور زمان تغییر می‌کند. اگر در همین لحظه به موضوع جدیدی فکر کردید، مطمئن باشید در مغز شما به همان میزان اتصال عصبی جدید ایجاد شده است...

 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شخصیت ها:( رودکی )


ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم‌ بن عبدالرحمن‌ بن آدم متخلص به رودکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۲۴۴، رودک - درگذشتهٔ ۳۲۹ هجری قمری) نخستین شاعر مشهور در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این قرن است.

او در روستایی به‌نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد.

رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی و پدر شعر پارسی می‌دانند که به این خاطر است که تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته‌است ...از تمام آثار رودکی که گفته می‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده‌است، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی‌مانده‌است.

 

زندگی و مرگ :

او زاده نیمه دوم سده سوم هجری بود. رودکی در دربار امیر نصر سامانی بسیار محبوب شد و ثروت بسیاری به دست آورد. می‌گویند رودکی در حدود یک صدهزار بیت شعر سروده است و درموسیقی، ترجمه و آواز نیز دستی داشته‌است.

رودکی در سه سال پایانی عمر مورد بی مهری امرا قرار گرفته بود. او در اواخر عمر به زادگاهش بنجرود بازگشت و در همانجا به سال ۳۲۹ هجری (۹۴۱ میلادی) در گذشت.

او مدح‌کننده امیر سعید نصر بن احمد اسماعیل(۳۰۱-۳۳۱ (هجری)) امیر سامانی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خلف بن لیث یا بانویه امیر صفاری(۳۱۱-۳۵۲ (هجری))، ماکان پسر کاکی سردار دیلمی و خواجه ابوالفضل بلعمی وزیر سامانیان-که رودکی را به نظم کلیله دمنه انگیزاند- بوده‌اند. درباره صله‌های گرانی که او از ماکان گرفت خود چنین سرود: 

بدا میر خراسانش چل هزار درم                   وزو فزونی یک‌پنج میر ماکان بود

رودکی فرزندی به نام عبدالله داشته‌است که در بیشتر تذکره‌ها پیش از نام خودش می‌آمده و از این رو به ابوعبدالله معروف شده بود. 

شاعری رودکی : 

رودکی در بسیاری از موارد از اولین‌ها در ادبیات پارسی است. او آثار بسیاری را خلق نمود که متاسفانه جز پاره‌ای از آنها بدست مان نرسیده‌است. شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معاییر اشعار عجم خود رودکی را آفرینندهٔ رباعی دانسته و آغاز شاعری رودکی را از آنجا می‌داند که وی صدای شادی کودکی که درحال گردو بازی کردن بود را می‌شنود که از فرط شادی بابت هنر بازی خود زبان شاعری وی گشوده شده و با کلامی آهنگین می‌گوید: «غلتان غلتان همی رود تا بن گو». دولتشاه سمرقندی (قرن نهم) در تذکرهٔ معروف خود آن کودک را پسر یعقوب لیث سر سلسلهٔ صفاریان می‌داند. و شاعر با شنیدن آهنگ این کلام تحت تاثیر قرار گرفته و به خانه می‌رود و بر همان وزن به شاعری می‌پردازد. و از آنجا که اشعارش در دوبیت بودند به رباعی معروف می‌شوند. به هر حال او را مبتکر قالب رباعی دانسته‌اند. 

 

موسیقی و رودکی :

در تذکره‌ها آمده رودکی چنگ نواز بوده‌است. می‌گویند توان و چیرگی رودکی در شعر و موسیقی به اندازه‌ای بوده‌است که نیروی افسونگری شعر و نوازندگی وی در ابونصر سامانی چنان تأثیر گذاشت که وی پس از شنیدن شعر «بوی جوی مولیان» بدون کفش، هرات را به مقصد بخارا ترک کرد. این داستان که در کتاب چهار مقاله از نظامی عروضی آمده‌است بر این قرار است که امیرنصر سامانی (یا امیری دیگر) از بخارا به هرات می‌رود و دلبستهٔ هوای هرات می‌گردد. بازگشت به بخارا را چنان فصل به فصل عقب می‌اندازد که مدت چهارسال او و ملازمانش در هرات می‌مانند. لشکریانش که دلتنگ بخارا شده بودند به رودکی که در آن زمان نزد امیرمحتشم و مقبول القول بود روی آورده و به او گفتند اگر هنری بورزد و شاه را به بازگشت به بخارا ترغیب کند پنجاه هزار درم به او پاداش می‌دهند. رودکی نیز می‌دانست در این هوای لطیف نثر کارگر نیست و باید چیزی بسراید و بنوازد که از هوای هرات لطیف تر بنماید. از این رو قصیده‌ای می‌سراید و هنگامی که امیر سامانی صبوحی کرده بود، چنگ نواخته و آن تصنیف را با آواز می‌خواند. و امیر چنان تحت تاثیر قرار می‌گیردکه بدون آنکه کفش را در پایش کند سوار بر اسب می‌شود و مستقیم به سوی بخارا می‌تازد. و نقل است که کفش‌هایش را تا دو فرسنگ دنبال او می‌بردند. و رودکی پنجاه هزار درم از لشکریان می‌گیرد. آن قصیده اینگونه‌است: 

بوی جوی مولیان آید همی                 یاد یار مهربان آید همی

ریگ آموی و درُشتی‌های او              زیرپایم پرنیان آید همی

آب جیحون از نشاط روی دوست         خنگ ما را تا میان آید همی

ای بخارا، شاد باش و دیر زی            میر زی تو شادمان آید همی

میر سرو است و بخارا بوستان           سرو سوی بوستان آید همی

میر ماه ست و بخارا آسمان               ماه سوی آسمان آید همی

او برای سروده‌های آهنگین خود یک راوی داشته که نامش احتمالا مج یا ماج که اشعار رودکی را با صدای خوش می‌خوانده‌است. خود رودکی در شعر خود از او بنام مج یاد می‌کند. اما فرهنگ انجمن آرای ناصری نام اورا ماج ثبت کرده‌است.

 

آثار :

رودکی با وجود تقدم نسبت به شاعران بزرگ ایران زمین از پرکارترین‌ها نیز بشمار می‌رود. ابیات او در گزارش‌های رشیدی سمرقندی، جامی در بهارستان، نجاتی و شیخ منینی و مولفان «حبیب السیر» و «زینت المجالس» و مفتاح التواریخ در همه و همه تعداد ابیات رودکی بیش از یک میلیون محاسبه کرده‌اند که آمار ارائه شده اندکی در شمار با هم متفاوت است. 

 

کلیله و دمنه :

مهم‌ترین اثر او کلیله و دمنه منظوم است. جز آن سه مثنوی از او به ما رسیده و از بقیه اشعارش جز اندکی نمانده‌است. کلیله و دمنه در اصل کتابی ست هندی که در دورهٔ ساسانیان به دستور بزرگمهر و به وسیله برزویه طبیب به پارسی میانه ترجمه شد. و داستانیست رمز آمیز از زبان حیوانات. روزبه دادویه مشهور به ابن مقفع پس از اسلام آن را به عربی برگرداند و همان اثر ابن مقفع یا متن پهلوی بتوسط رودکی به شعر فارسی در آمد. نصرالله منشی از معاصران بهرامشاه غزنوی نیز در سدهٔ ششم ترجمهٔ ابن مقفع را به نثر پارسی کشید. داستان منظوم شدن کلیله و دمنه به توسط رودکی در شاهنامه نیز منقول است. شیخ بهایی در کتاب کشکول خود آورده‌است که منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی مشتمل بر دوازده هزار بیت بوده‌است. اینک نمونه‌ای از ابیات باقیمانده از منظومهٔ کلیله و دمنهٔ رودکی: 

دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست                با نهیب و سهم این آوای کیست؟

دمنه گفت اورا: جز این آوا دگر                  کار تو نه هست و سهمی بیشتر

آب هرچه بیشتر نیرو کند                         بند ورغ سست بوده بفگند

دل گسسته داری از بانگ بلند                    رنجکی باشدت و آواز بلند

 

سندبا د نامه :

از دیگر آثار رودکی می‌توان به سندبادنامه اشاره نمود. اثر سندبادنامه هم از اصلی هندی بوده که از عصر ساسانیان به ایران شده و از ایران به ادبیات عرب و اروپا راه یافته‌است. سندبادنامه در دوره سامانیان به فرمان نوح بن نصر سامانی به فارسی ترجمه گشت. هم اکنون تنها یک سندبادنامه دردست داریم که تهذیب کاتب سمرقندی می‌باشد و اصل آن نوشتهٔ ابوالفوارس قنازری ست. مطابق پژوهش‌های پاول هرن شرق شناس مشهور آلمانی مربوط به سندبادنامهٔ رودکی است 

آن گرنج و آن شکر برداشت پاک        وندر آن دستار آن زن بست خاک

آن زن از دکان فرود آمد چو باد          پس فلرزنگش بدست اندر نهاد

یا این بیت: 

تا به خانه برد زن را با دلام               شادمانه زن نشست و شادکام

 

اشعار غنایی :

عمدهٔ اشعار غنایی رودکی را غزل‌ها و رباعی‌های وی تشکیل می‌دهند. این اشعار که برپایهٔ دم غنیمت شمری و خوشی و گذران زندگی و معاشقه استوار است شباهت زیادی با اشعار هوراس و آناکرئون و ابونواس دارد و در حقیقت تجدیدگر راهی ست که از اپیکور آغاز شده در ایران به رودکی رسیده و از همین راه به دست خیام و حافظ سپرده شده است. خمریات او بسیار شبیه به خمریات ابونواس است. در این گونه خمریات و نیز در اوصاف طبیعت و زیبایی‌های جهان او بسیار موفق عمل نموده که این موفقیت را در تاثیر بر متاخرین می‌توان جست. علت اصلی موفقیتش را می‌توان در ذوق بالا در تصویرسازی و تشبیهات دقیق و لطیف دانست. همین تشبیهات و جلوه‌های رنگارنگ و گوناگون طبیعت در شعر رودکی راه را برای شاعرانی مانند منوچهری دامغانی در وصف طبیعت گشود. یک مورد از خمریات معروف رودکی بدین قرار است:

بیار آن می‌که پنداری روان یاقوت نابستی        و یا چون برکشیده ابر پیش آفتابستی

سحابستی قدح گویی و می‌قطرهٔ سحابستی        طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی

اگر می‌نیستی یکسر همه دل‌ها خرابستی                   اگر در کالبد جان را ندیدستی شرابستی 

 

مدایح :

اولین مدیحه در پارسی ظاهرا در سیستان بوسیله محمد سگزی و بسام کرد سروده شد. که در مدح یعقوب لیث بود  رودکی نیز مانند غالب شعرا شاعری درباری بود و درمدح و تکریم شاهان و فضلا بیت می‌سرود. مدایح او غالبا بصورت قصیده اند. گاهی تنها در پایان قصیده چند بیت در مدح کسی نیز گفته و اضافه می‌شود و گاهی نیز قصاید بلند بالایی در مدح بزرگان در اشعار او دیده می‌شود. مهمترین و معروفترین مدیحهٔ او در مدح ابوجعفر احمد بن محمد امیر سیستان است و با این مطلع آغاز می‌شود ((مادر می‌را بکرد باید قربان              بچهٔ اورا گرفت و کرد به دندان). او بجز مدایح مراثی و هجویاتی نیز دارد که البته تعدادشان چندان زیاد نیست. او در مدح بسیار میانه رو بوده و اثری از تملق و چاپلوسی در مدحیاتش نمی‌توان یافت. از مراثی معروف او نیز دو مورد که برای شهید بلخی و خواجه مرادی سروده شده‌است شهرت دارد.

در شعر رودکی پند و اندرز و سخنان حکیمانه نیز به وفور یافت می‌شود که همین گونه در شعر کسایی مروزی و فردوسی و ناصرخسرو نیز آمده‌است. بیشتر پند و اندرزهای رودکی اخلاقی و درباب هوشیاری و هشدار است که خواننده را به پندگیری و عبرت آموزی از جهان وا می‌دارد: 

زمانه پندی آزادوار داد مرا                          زمانه را چو نکو بنگری همه پند است

به روز نیک کسان گفت تا که غم نخوری        بسا کسا که به روز تو آرزومند است

زمانه گفت مرا: خشم خویش دار نگاه             کرا زبان نه به بند است پای دربند است

 

نابینایی رودکی :

برخی از نویسندگان همانند محمد عوفی در لباب‌الالباب رودکی را کور مادرزاد دانسته‌اند، همچنین قدیمی‌ترین منبع، رودکی را اکمه (کور مادرزاد) خوانده‌است. ولی برخی تنها از نابینایی او سخن گفته‌اند، چنانکه ابوزراعه گرگانی می‌گوید: 

اگر به کوری چشم او بیافت گیتی را              ز بهر گیتی من کور بود نتوانم

و نیز دقیقی می‌گوید:

 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

برگزیده ها:( آیا میدانید چرا...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:(سرسبز ترین...)

 

سر سبز ترین بهار تقدیمِ تو باد
آوایِ خوشِ هزار تقدیمِ تو باد
گویند که لحظه ای است روییدن گل
آن لحظه هزار بارتقدیمِ تو باد

 (؟)

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

طنز:( فرشته ی دنباله دار)

                               

  

 

شبی بود که اصلابه محفل خوشی دوستی دعوت شده بودم. با ورود به لابی یا"پذیرایی"، اول از زرق وبرق ساختمان "بنکویت هال"خیلی شگفت زده شدم. تاخواستم واردسالن شوم وجایی برای نشستن بیابم، دریکی ازگوشه های پذیرایی که به سالن می انجامید با یک دسته مردانی برخوردم که یکی ازآشنایان دیرین من هم میان شان دیده میشد. حسب معمول با آن که باهمه حاضران نمی شناختم، احوالپرسی کردم. آشنای قدیمم "بدرو" مشهوربه "بلبل هزارداستان" که معلوم بود سخنران اصلی دسته است، دست به اشاره بلند کرد وگفت:

خو، آغا بیا که دوستاره برت مارفی کنم"،

 

  نخست به دوسوی خود نگاه کرد، بعد گفت،

" خو...، باش که ازکی وازکجا شروع کنم"، ولی بلافاصله تصمیم اش تغییرکرد، خلاف انتظاراول خودم رامعرفی کرد.

نامم راگرفت،"فلانی...جان، صنفی صنف هشت ما...درست گفتم!(روبه من کرده ازمن تایید خواست) گفتم، کاملا درست است. باز ادامه داد، ازتیمکی های پیش لیسه آریانا وعایشه درانی، (تکان خوردم)، کشته وبسته ی چند تا دخترای مکتب که طرفش حتا سیلام نمی کدن". گرمی در وجود خود احساس کردم، حتما که رنگم کمی سرخ شده بود. اینرا بخود نگرفتم  و آنرا افتخارنوجوانی پنداشته، خنده سردادم. و"بدرو" آشنای قدیمم ادامه داد:

 

آه راستی، ایره نگو وختی که ده گرمیای تموزبغل دریای (کابل) بین شاد وشمشیره (شاه دوشمشیره) وپل باغ عمومی تا وبالا میدوید وازگرمی جانش داغ میآمد، کتابای خوده یک بغل خشکه دریا میماند وازسرپل شاد وشمشیره ده دریا "دایف" میکد وکد بچای خورد وریزه که تنبانای پف کدگی داشتن، ده دریای "لوش پر" کابل، مسابقه میداد. وختی که از"او" می برآمد سرخوده شانه زده، تر وتازه  می شد وبازبین آریانا وعایشه درانی سرگردان بود، گاهی ای دختر وگاهی او دختره پیش می کشید.

 "بدرو" اینرا گفت که هیچ بخود نگرفتم وپیهم می خندیدم، می خندیدم ومی خندیدم م، ولی وقتی ازناکامی ام ده کانکورصنف هشت یاد کرد، راستش که سرم خوش نخورد. باخودگفتم، ای یک کارناجوانیس دگه، حالی که او روز وروزگارتیرشده وآرام آرام داریم هرکدام صاحب نواسه می شویم، چه ازکامیابی ها وناکامی های مکتب، عشق، عاشقی ونوجوانی به رخ یکدیگرخود بکشیم. باز بین خودما "امومکتب خوانده گی های ما ده اینجه چی کدن که مکتب ناخوانده گی های ما ازاوپس مانده باشن". قسمی که می بینم اکثریت ما  دریک کشتی بی قطب نما سوار وسرگردان هستیم. اولادهای پدران دو زنه وچندزنه. اکثریت باظاهرروشنفکرانه ولی درون پرعقده، به یک سرموی به جنگ ایستاده، چشم براه یک بهانه تا پوز وچانه یکدیگرخودرابپرانه. حال بایک دریشی پوشیدن درمجالس ومحافل که نمیشه آدم تغییرکند ودگران را درآن خورد وخمیر بسازد.

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سخنان ماندگار:( انسان درحال گریه ...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

داساتان کوتاه:( بیمارستان وعشق)

 

از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستانبستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.

یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.

در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.

همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم ... 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

برگزیده ها:(دنیا، دار مکافات)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:( سرنوشت )


با قلم میگویم :

ای همزاد، ای همراه، ای هم سرنوشت

هر دومان حیران بازی های دوران های زشت

شعرهایم را نوشتی

دست خوش ؛

اشک هایم را کجا خواهی نوشت ؟؟!!

بر گرفته از وبلاگ : یک مرد... یک شب...یک قلم

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

داکتر به دیوانه :

تو چطور دیوانه شدی؟

دیوانه:

مه همرای یک زن عروسی کردم و با دختر کلان او پدرم عروسی کرد پس دخترم در اصل

 مادرم شد باز خانه او دختر شد پس او خواهرم شد و.... 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

حکایت:( شیطان از خدا یک جواب شنید)

 

شيطان به خدا عرض كرد: من چند فقره بحث و عرض دارم ولى از اظهار او مى ترسم .

خطاب شد :مترس و سؤال كن،

عرض كرد:

 

من اعتراف و اقرار دارم بر اينكه خداى من قادر و عالم و حكيم است در افعال خود. او مى دانست قبل از ايجاد من كه چه مى كنم چرا مرا خلق كرد؟

 

دوم: اين كه چرا مرا امر كردى بر طاعت و عبادت خود و حال آنكه از اطاعت من نفعى به تو نمى رسيد و چيزى بر خدائى تو نمى افزود و از نافرمانى من چيزى از سلطنت و خدائى تو كم نمى شد.

سوم: اينكه من ملتزم به طاعت و معرفت شدم چرا مرا امر كردى به سجده آدم؟

 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 2 فروردين 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید! در این وبلاگ - اشعار.داستان ها.طرح های ادبی خودم وهم چنان گزیده اشعار.داستان ها.طنزها.طرح های ادبی وسایرگزیده های ادبی وهنری دیگران به نشر می رسد.

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to f.fekrat.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com