.

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 144
بازدید هفته : 146
بازدید ماه : 145
بازدید کل : 20253
تعداد مطالب : 739
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


فال حافظ


شعر ( میخری )

میخری ؟

 

یک دل دیوانه دارم میفروشم میخری  ؟

یک جهان افسانه دارم میفروشم میخری ؟

 

کلبه ی احزان دل را ؛ تو به چشم کم مبین

گنجی در این  خانه دارم میفروشم میخری ؟

 

از شراب مست چشمانش خراب و بیخودم

حالتی مستانه دارم میفروشم میخری ؟

 

در طواف شمع رویش بال و پر را سوختم

سوخته پروانه دارم میفروشم میخری ؟

 

از کمان ابروان و تیر مژگانم خراب

یک دل ویرانه دارم میفروشم میخری ؟

 

پیچ و تاب زلفکانش پیچ و تاب زنده گیست

 من گله از شانه دارم میفروشم میخری ؟

 

از جفایش قلب ( فکرت) خون چکان و بسملست

پر زخون پیمانه دارم میفروشم میخری ؟

 

نیو دهلی : 18 / جون / 2016

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: شنبه 26 تير 1395برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دلنوشته ها( آدم ها...)

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: شنبه 26 تير 1395برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

داستان های کوتاه ( سنگ قبر)

سنگ قبر

 

سنگ های قبر برخی ایستاده بودند و بعضی خوابیده. کوچک. بزرگ. سفید. سیاه. مرد سنگ قبر فروش میله آهنی را با چکش هه کرد به مغز سنگ: ترق ق. صدایش در مغزم فرود آمد: شرق. از دیروز همه اش فکر می کنم که این ها باعث می شود که مردم بمیرند. از دیروز فکر می کنم که برای آن دسته افرادی که سنگ قبر می فروشند و یا سنگ را حکاکی می کنند، چه بگویم؟ شاید سنگ قبر فروش. اما سنگ فروش به نظرم جالب تر می آید.

از دیروز که پیش سنگ قبر فروشی ایستاد شدم تا ببینم سنگ قبر در کابل چند قیمت دارد، به نظرم می رسد این مردها خیلی علاقه دارند تا با مرگ و قبر و مردن ارتباط داشته باشند. دیروز که پیش سنگ قبر فروشی رفتم در دهبوری، مردی عینک دبل سیاه به چشمانش زده بود، سنگ قبر سفید مرمر را عین مرده یی که روی سنگ غسالخانه دراز افتاده است، جلو خودش راست کرده بود؛ ترق، ترق، با میله آهنی می کوبید، روی خطوط سیاهی که از کلک یک خوشنویس زبان فارسی تراوش کرده است، روی سنگ سفیدی که دراز به دراز افتاده است، جلو مرد میله به دست تا با چکش جان سنگ را بخراشد و بعدش روی جنازه کسی پهن کند، بعدش به جان کسی دیگری بیافتد.

سنگ قبرهای متنوع به پیش چشمانم صف کشیده اند: ...


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: شنبه 26 تير 1395برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سخنان ماندگار ( اگر کسی...)

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: شنبه 26 تير 1395برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

حکایت ها ( بهلول و شیخ جنید )

 

 

حکایت بهلول و شیخ جنید بغدادی

 

 آورده‌اند که شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....

شیخ احوال بهلول را پرسید.

گفتند او مردی دیوانه است.

گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند.

شیخ پیش او رفت و سلام کرد.

بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی.

فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟ عرض کرد آری..

بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟

عرض کرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم..

بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.

مریدان شیخ را گفتند: ...


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: شنبه 26 تير 1395برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

برگزیده ها{ مردم دقیقا...)

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: شنبه 26 تير 1395برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید! در این وبلاگ - اشعار.داستان ها.طرح های ادبی خودم وهم چنان گزیده اشعار.داستان ها.طنزها.طرح های ادبی وسایرگزیده های ادبی وهنری دیگران به نشر می رسد.

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to f.fekrat.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com