سرشک مرجانی

درختان لخت و عریان ازسموم باد می لرزد ز بیداد خزان هردم زهر فریاد می لرزد لبان دخت شادی بر مزار ماتم خنده ز اندوه زمان و پنجۀ بیداد می لرزد ز مرجانی سرشک کودکان و شیون واندوه زسوز آه مادر، قامت شمشاد می لرزد ز خون بیگناهان زنده گی کردن چه ننگینست حذرکن عاقبت کاین خانه از بنیاد می لرزد مکن پرپر گل امید باغستان هستی را ز مرگ آرزوها تیشه فرهاد می لرزد مکش قندیل های زنده گی ای رفته در مرداب سرود مرگ بس کن شملۀ اجداد می لرزد
( فکرت )
|