گرداب عشق
خـرامان می روی جانـا ، بـنـازم سـرو رعـنا را
بـدین خـوبی وزیبـایـی خجل سـازی تولیلا را
به مجمر ریزاسپندی که حسنـت را نظر سازنـد
زچشم بــد نگه کـن ای صنـم آن روی زیبا را
چه میپرسی که چونستی تودر گرداب عشق من
نه میبـینی مگــر جانا تـو ایـن توفـان دریا را
چــو کاهم درمـیان موجهای عـشــق تــوفـا نــزا
نجــاتـم ده زغـرقاب فنا ، بـس کـن تما شا را
چـنــان غـرق محـیـط قــلزم عشقـم که گم گشـتم
کجــا هستم ، کجــایی ام ، نمیــدانـم سراپا را
تـو دردم را نـمــیـدانی ، تــو حالم را نمیـپـرسی
بـگــو، آ خــر زکی جـویــم دوای قـلب شیــدا را
( ف . فکرت )
|