.

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 17
بازدید دیروز : 144
بازدید هفته : 162
بازدید ماه : 161
بازدید کل : 20269
تعداد مطالب : 739
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


فال حافظ


برگزیده ها:(چه قصاب خانه یی...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

برگزیده ها:( شراب کهنه)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: جمعه 20 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دلنوشته :(

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:(مشکلست)

 

درد دل را با تـو گـفتن بهـر درمان مشکلست

گـر کنـم در سیـنه پـنهان درد پنهان مشکلست

هـیـچ دانی ای سـتـمگـر درد هــای زخــم دل

من چه گـویم درد هـای تـیر مژگا ن مشکلست

مرغ دل شد چون اسیر زلـف پیچا نـت صـنم

زنده گی هر روز در زنجیر وزندان مشکلست

درد و رنجـم را نـدانی ؛ با که گـویـم درد دل

گریه هر شب از دو دیده تا به دامان مشکلست

لحـظۀ گـر دور باشی ؛ میـدهـم تاب و تـوان

ای نــگــارنـــا زنــیـــنـم درد هجران مشکلست

گــر نـبینـم لحـظـۀ رویـت پریـشـان میشـوم

هـجر یـوسـف از بــرای پــیــر کنعان مشکلست

کـم مگـیـر ایــن اشـکهـایـم ؛ کـن حــذر از آه من

کـه رهایی ای صنم زین سیـل وتـوفان مشکلست

 

کابل:24-11-1369

 

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:(کجا رفتی...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عکس جالب:

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

فکاهی:( یک زن...)

یک زن پیر که به حج میرفت از بیک اش یک بوتل شراب پیدا کردن.

پولیس گفت: بی بی حاجی ایره چه میکنی؟

جواب داد: بچیم مه خو پای درد هستم دور کعبه گشته نمیتانم، دو پیک که بزنم باز کعبه خودش دور مه میگرده.

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

فکاهی:( یک دختر)

یک دختر از یک ملا پرسان کرد : اگر کدام بچه مرا ماچ کند (ببوسد) چی حکم دارد؟

ملا گفت: جای هر دوی تان دوزخ است.

دختر: اگر ملا مرا ماچ کند باز چی حکم دارد؟

ملا: ای خدازده، به خیالم هوای جنت به سرت زده!

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:( غم دل)

 

منم مجنون سرگردان،تویی لیلا تویی جانم

تومحبوبم،تومقصودم،تومعبودم توایمانم

تویی دریای توفانی،منم کشتیی بی لنگر

نجاتم ده،حیاتم ده؛ازین گرداب وتوفـانم

ببین چونم زدست تو،جگرخونم زدست تو

نمیپرسی زحال من؛ چوزلفانـت پریشانم

تواشکم رانمی بـینی،تودردم را نمی دانی

به کی گویم غم دل را،تویی دردم تودرمانم

توبی پروامنم شیدا،توخاموشی منم غوغا

                      زجان من چه می خواهی ،درین آتش مسوزانم                 

                                    توپنهان می کنی دردت،غم دلرانمی گویی

چراحیران وغمگینی، سرت گردم مرنجانم

دل«فکرت» گرفتارت ،حزین وزاروبـیمارت

ازین بهترچه میخواهی ، به فرمانت دهم جانم

 

کابل:1/12/1369

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

طنز:( دزدی عمر)




از كسي پرسيدند:« چند سال داري؟ »

گفت:« هجده، هفده، شايد شانزده، احتمالا پانزده...»

رندي گفت:« از عمر چرا مي دزدي؟ اين طور كه تو پس پس مي روي، به شكم مادرت باز مي گري»

مولوي، « مثنوي »

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

عکس جالب:

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سخنان ماندگار:( رحمت خداوند...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

طنز:( قاضی...)


 

قلمی از قلمدان قاضی افتاد.

شخصی که آنجا حضور داشت گفت:

... : جناب قاضی کلنگ خود را بردارید.

قاضی خشمگین پاسخ داد: مردک این قلم است نه کلنگ.تو هنوز کلنگ و قلم را از هم باز نشناسی؟

مرد گفت: هر چه هست باشد، تو خانه مرا با آن ویران کردی.

برگرفته از وبلاگ دانستنی ها

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شخصیت ها:( ابونصر فارابی)

ابونصر محمد بن محمد طرخانی ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری/ ۸۷۰میلادی در دهکدهٔ «وسیج» از ناحیهٔ پاراب (فاراب) در فرارود (شهر اُترار کنونی در جنوب قزاقستان) یا پاریاب (فاریاب) خراسان در افغانستان کنونی به دنیا آمد.دهخدا به نفل از بدیع الزمان فروزانفر می‌نویسد:«اسم پدراو طرخان و نام جدش اوزلوغ است. درشرح زندگی فارابی مطلبی که بر جریان واقعی زندگی دوران طفولیت و جوانی وی باشد در کتابها وجود ندارد. ابن ابی اصیبعه دو خبر متناقض درباره او نقل می‌کند: اول اینکه فارابی در آغاز کار نگهبان باغی در دمشق بودو دوم اینکه، در عنفوان جوانی به قضاوت مشغول بود و چون به معارف دیگر آشنا شد، قضاوت را ترک کرد و با تمام میل به طرف معارف دیگر روی آورد. »در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به حرّان سفر کرد و به شاگردی «یوحنا بن حیلان» درآمد.

از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس می‌شد، به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود.

در سال ۳۳۰هجری قمری/۹۴۱میلادی به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد. فارابی در سال ۳۳۸هجری قمری/۹۵۰میلادی در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. عده ایی بر این باورند که ابونصر هنگامی که از دمشق به عسقلان می‌رفت به دزدان برخورد. ابونصر گفت:« هر آنچه از مرکب، سلاح، لباس ومال هست بگیرید و با من کاری نداشته باشید.» آنها نپذیرفتند و قصد کشتن او کردند. ابونصر به ناچاربا آنها جنگید و کشته شد.امرای شام از حادثه با خبر شدند. ابونصر را دفن کردند و دزدان را بر سر قبر او دار زدند.

مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلت‌گزین و اهل تامل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که سیف الدوله برایش از بیت‌المال حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت می‌ورزید.

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دلنوشته ها:(بهترین دوستم...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

طنز:( پدر زن یا مادر زن)

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.

یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً خود را در آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً خود را در آب انداخت  


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:(جنگل جان مرا...)




 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

داستان:(تو نمی توانی)

وقتی برای نخستین بار دست به کار زد پایش را زخمی کرد. می خواست هیزم بشکند که تیشه به پایش خورد. اعضای خانواده ملامتش کرده گفتند : « کار کده نمیتانی، زور بی جا می زنی »

هر روز در دنیای خود غرق بود. می رفت لب دریا می نشست و به آب خیره می شد؛ تا این که کسی او را صدا می زد که شام شده و باید برود خانه.

پدرش برایش گفت به بیخ گل آب بریزد. او این کار را کرد؛ اما پس از لحظاتی صدای شکستن گلدان بلند شد و او را بر جایش میخکوب کرد. پدرش هر چه زود تر خودش  را رساند. دید که گلدان شکسته و شاخه های تازه ی گل نیز از ساقه جدا شده اند. چیز دیگر نگفت و سیلی محکمی به رویش نواخت که چاپ پنجه های پدرش به رویش گل انداخت : « مه به چقه زحمت ای گُله نگاه کردم و ... یک کاره کده نمیتانی نکو.»

باز تصمیم گرفت دیگر هیچ کار نکند.  


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر:( دلم را....)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

سخنان ماندگار:( مردم شهر...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دلنوشته ها:(برگ...)

 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

حکایت :( ایمیل اشتباهی)

روزی مردی به سفر میرود و به محض ورود به اتاق هتل، متوجه میشود که هتل با کامپیوتر و بالاخره با  اینترنت مجهز است.

تصمیم میگیرد به همسرش ایمیل بزند. نامه را مینویسد اما در تایپ آدرس دچار اشتباه میشود و بدون اینکه متوجه شود نامه را می فرستد.

در این ضمن در گوشه ای دیگر از این کره خاکی، زنی که تازه از مراسم خاکسپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکر که شاید تسلیتی از دوستان یا آشنایان داشته باشه به سراغ کامپیوتر می رود تا ایمیل های خود را چک کند. اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین میافتد.  


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

شعر :( بیا تا گل بر افشانیم...)



 

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

دانستنی ها:

·        آیا میدانستید که تـنها در طول زمانی که این جمله را می خوانید در حدود ۵۰ هزار سلول بدنتان میمیرد و سلول های جدید جایگزین آن می شود ؟… 

·        آیا میدانستید که در طـول یـک ساعت قلب شما آنقدر سخت کار می کند کـه مــی تـــوانــد انرژی حمل یک جسم یک تنی به اندازه یک کیلومتر از سطح زمین را تامین کند ؟ 

·        آیا میدانستید که اولین دوقلوهای آزمایشگاهی اولین بار در سال ۱۹۸۱ به دنیا آمدند ؟

 

 


ادامه مطلب
نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: چهار شنبه 18 ارديبهشت 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید! در این وبلاگ - اشعار.داستان ها.طرح های ادبی خودم وهم چنان گزیده اشعار.داستان ها.طنزها.طرح های ادبی وسایرگزیده های ادبی وهنری دیگران به نشر می رسد.

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to f.fekrat.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com