.

.

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 739
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

فال حافظ


حکایت:( آلزایمر)

بکس اش را بسته بودیم،آماده اش کرده بودیم  تا به خانه سالمندان ببریمش، یک بکس کوچک هم داشت با یک قرآن کوچک ، کمی نان روغنی ، آب نبات ، و کشمش، چیزهایی شیرین ، برای شروع آشنایی در آنجا؛

گفت : دخترم ، من که چیز زیادی نمی خورم، یک گوشه می نشستم، نمیشه بما نم ، دلم بر نواسه هایم تنگ میشه.

گفتم : مادرم ، دیر میشه ، چادرته بگیر ، منتظرند.

گفت : کیا منتظرند ؟ اونا که اصلن مره نمیشناسن ! و ادامه داد :

آخ آنجا دخترم ، آدم دق میکنه ، من که اینجا به کسی کار ندارم. اصلن، دیگه حرف نمی زنم . خوب اس؟ حالا میشه بمانم ؟

گفتم : آخ مادرجان ، شما دارین آلزایمر می گیرین، همه چیزه فراموش می کنی

گفت : دخترم ، این چیزی که اسمش سخت اس من گرفتم ، قبول، تو چی ؟ تو چرا همه چیزه فراموش کردی دخترکم ؟ !

خجالت کشیدم ، حقیقت داشت ، همه کودکی و جوانی ام و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود ، فراموش کرده بودم .او بخشی از هویت و ریشه و هستی ام بود ،و راست می گفت ، من همه را فراموش کرده ام .

زنگ زدم به خانه سالمندان ، که نمی رویم

توان نگاه کردن لبخند برلب های چروکیده؛ و نگاه مهربانش را نداشتم ، بکس اش را باز کردم نان روغنی و ... همه چیزهای شیرین را دوباره بیرون کردم.

اوآنربرداشت وگفت : بخور دخترم ، خسته شدی هی بستی و باز کردی.

دست های چروکیده اش را بوسیدم و گفتم :

مادر جان ببخش ، حلالم کن ، فراموش کن

اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت :

چی رو ببخشم دخترم ، من که چیزی یادم نمی آید،

یعنی شاید فراموش میکنم ! گفتی چی گرفتم ؟ آل چی ...

  چه اسمهایی می گذارن  این داکترا ، روی درد های مردم.

طاقت نگاه بزرگوار و اشک های نجیب و موی سپیدش را نداشتم در حالیکه با دست های لرزانش ، موهای دخترم را شانه می کرد زیر لب می گفت :

من که ندارم ولی گاهی چه نعمتی اس این آلزایمر !!


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نويسنده: فضل حق فکرت تاريخ: پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید! در این وبلاگ - اشعار.داستان ها.طرح های ادبی خودم وهم چنان گزیده اشعار.داستان ها.طنزها.طرح های ادبی وسایرگزیده های ادبی وهنری دیگران به نشر می رسد.

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to f.fekrat.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com